بسمه تعالی 
 
 
 

عنوان مقاله : 

 

درآمدی بر مطالعات ایرانشناسی در ایران ساز و کارها

 

و برخی موانع آن

 

نگارنده :

رضا مهریزی

 

 

 

چند سالی است که رشته جدیدی به نام «ایران شناسی» در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه های مختلف کشور تأسیس شده است در این مقاله می کوشیم ضمن بیان تاریخچه مطالعات ایرانشناسی در جهان و ایران به مشکلات و مسایل مطرح بر سر راه این دانش در کشور نیز بپردازیم

طرح سخن :

چند سالی است که رشته جدیدی به نام «ایران شناسی» در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه های مختلف کشور تأسیس شده و خوشبختانه در حال گسترش نیز هست.

تازگی و نو آیین بودن این رشته و همچنین برخی هم پوشانی‌های آن با دیگر رشته‌ها، ضرورت تدوین و تبیین دقیق تر ساحت تکاپوی آن را بیشتر می‌کند. ما در این مقاله می کوشیم ضمن بیان تاریخچه مطالعات ایرانشناسی در جهان و ایران به مشکلات و مسایل مطرح بر سر راه این دانش در کشور نیز بپردازیم .

 

۱- بیان تاریخچه ایرانشناسی در جهان :

نخستین طلیعه‌های ایران‌شناسی را باید در قرن ۱۷ و در هلند جست. در آن زمان، زبان فارسی هم مورد علاقه اعضای شرکت هند شرقی هلند بود و هم مورد علاقه دانشمندان و دانشگاهیان.

اما این دو علاقه، انگیزه یکسانی نداشت در حالی که علاقه شرکت هند شرقی هلند ناشی از احتیاج آن به زبان فارسی بود، تا از آن در پیشبرد امور تجاری‌شان بهره گیرند ولی وجهه نظر دانشمندان، صرفاً مطالعه زبان فارسی و به طور کلی تحقیق در زبان های آسیایی و بررسی خویشاوندی آنها با زبانهای اروپایی بود.

در لهستان نیز این علاقه زودتر از دیگر کشورهای اروپایی آشکار شد زیرا که اشراف لهستانی خود را از اعقاب سرمت ها یا سرامطه (Sarmatians) که قوم قدیم چادرنشین آریایی بودند، می‌دانستند. این اشراف در قرن هفدهم، بر جستجوی ریشه های شرقی خود برآمدند و به سعی در حفظ آداب و رسوم ایرانی که از طریق ترک ها اخذ کرده بودند برخاستند. یکی از نخستین ایران‌شناسان لهستانی ساموئل او توینووسکی (Samuel Otwinovski) بود که در حدود سال ۱۶۱۰ میلادی، گلستان سعدی را ترجمه کرد.

در ایتالیا هم ایران شناسی با جووان باتیستا رایموندی (Giovan Bttista Raimondi) – که زبان فارسی را زیباترین زبان جهان می‌دانست – در قرن ۱۷ آغاز شد و به تدریج رشد کرد و بالید.

در دیگر کشورهای اروپایی نیز، با کمی اختلاف زمان، جریان ایران شناسی سر بر آورد و بالید.

در انگلستان در سال ۱۷۰۰ م توماس هاید (Thomas Hyde) با تألیف کتاب «تاریخ دینی ایران» نخستین بار اذهان را در اروپا به تاریخ و زبان و ادبیات ایرانیان قدیم جلب کرد.

همچنین در فرانسه، آنکتیل دو پرون (Anquetil – Duperron) به سودای یادگیری زبان های پهلوی و زبان زند (= اوستا) عازم هند شد تا نزد پارسیان هند به آموزش آن مبادرت ورزد.

او در ۱۷۷۱ ، زند اوستا را از پهلوی به فرانسه ترجمه کرد این امر نخستین و بزرگترین رویداد علمی قرن، در زمینه ایران شناسی بود.

در قرن ۱۹ نیز تأسیس کرسی زبان فارسی در کولژ دو فرانس (College de France) موجب بسط بیشتر زبان فارسی در فرانسه و اروپا شد، در همین قرن، کوشش‌هایی هم در زمینه تحقیق علمی در آثار باستانی ایران، به ویژه توسط باستان شناسان فرانسوی مارسل دیولافوا (Marcel dieualfoy) و ژاک دو مورگان (Jacques de Morgan) آغاز شد.

در مورد روسیه نیز تقریباً وضع بر همین منوال بود، البته باید دانست که متخصصان ایران شناس روسیه، کوشاترین محققان شرق شناسی این کشورند. روس ها در دهه ۱۶۴۰ م شروع به یادگیری زبان فارسی کردند، این روند کم‌کم گسترش یافت به طوری که در قرن ۱۹ بخش بزرگی از مطالعات خاورشناسی آن به ایران شناسی اختصاص یافت. در قران بیستم، پس از انقلاب اکتبر ۱۹۷۱ م نگرش جدیدی به خاورشناسی پدید آمد که هدف آن، در نهایت امر، بیدار کردن ملل شرقی از طریق معرفی هویت ملی و اصالت فرهنگی آنها بود.

در دیگر کشورهای اروپایی نیز – مانند چکسلواکی، مجارستان، رومانی، اتریش، دانمارک و ... – مطالعات ایران شناسی وجود داشته و دارد.

در قرن بیستم دو کشور جدید به جرگه کشورهایی که در آنها مطالعات ایران‌شناسی وجود دارد اضافه شدند. آن دو کشور ژاپن و آمریکا هستند؛ هر چند این دو کشور دیر در این راه گام نهادند ولی مطالعات ارزشمندی در این زمینه نمودند و موفقیت های خوبی کسب نمودند.

 

ایران شناسی در ایران :

ایران‌شناسی در ایران در پی دستاوردهای ایران‌شناسان خارجی در قرن بیستم شکل گرفت و ایران شناسان داخل کشور با هوشیاری و آگاهی به صیانت از دستاوردهای آنان پرداختند.

ظاهراً اصطلاح «ایران‌شناسی» (Iranologie) سالها پس از بنیانگذاری آن وضع شد؛ پیش از آن، ایران‌شناسان اصطلاح «مطالعات ایرانی» (Etudes Iraniennes) را به کار می‌بردند و حتی آنتون میه ، که خود ایران‌شناس بود، در سال ۱۹۲۲ م اصطلاح ایرانیسم (Iranism) برای آن اختیار کرد، در حالی که همان زمان گایگر مجله «ایران‌شناسی» را در آلمان منتشر می‌کرد. ظاهراً در ایران اصطلاح «ایران‌شناسی» را نخستین بار احمد کسروی در مقدمه «شهر یاران گمنام» به کار برده است. (۱۳۰۷) وی در سال بعد اصطلاح «ایران‌شناس» را نیز به کار برد و سپس در سال ۱۳۰۹ شمسی ابراهیم پورداوود آن را در پیشگفتاری که در برلین بر کتاب «دینشاه ایرانی» نوشت تکرار کرد و و از آن پس، استفاده از آن اصطلاح به تدریج میان ایران شناسان ایرانی متداول شد.

در سال ۱۳۱۶ ش، پور داوود با تدریس فرهنگ و تمدن ایران باستان در دانشگاه نوبنیاد تهران، ایران شناسی را وارد دانشگاه کرد.

کمبودها و کاستی ها از جانبی و استقبال ایرانیان از این رشته علمی از سویی دیگر، باعث شد که پور داوود در سال ۱۳۲۴ ش «انجمن ایران شناسی» را در تهران تأسیس کند. کمی بعد در سال ۱۳۲۶ ش به ابتکار او و این انجمن «آموزشگاه ایران شناسی» در دبیرستان فیروز بهرام تأسیس شد و نخستین ایران شناسان داخلی و نیز تنی چند از استادان خارجی در کلاس های شبانه آن به تدریس پرداختند.

علاوه بر پور داوود، محمد قزوینی و احمد کسروی، دو شخصیت ایران شناسی داخلی بودند که ثابت کردند ایرانیان نیز می‌توانند مانند ایران شناسان خارجی به پژوهش و تتبع و در عین حال نقد و تحلیل بپردازند.

احمد کسروی، بر اثر مطالعاتی که دربارۀ آثار ایران شناسان اروپایی انجام داده بود، علاقه پیدا کرد تا به شیوه آنها به تتبع بپردازد، اما چون در تحقیقاتش نقد و بررسی را نیز به سبک آنها آموخته بود، از قلم خود بی هیچ ملاحظه‌ای استفاده می کرد و همچنین افراد دیگری به نقد کارهای ایران‌شناسان اروپایی پرداختند از جمله پورداوود که نقد محافظه کارانه می‌کرد و محتاط بود و نیز قزوینی که نقد دبیرانه می‌کرد و تنها در نامه هایش به انتقاد می‌پرداخت.

اما بر خلاف این دو، کسروی نقد بی‌محابا می‌کرد. انتقاد او از دانش ایران‌شناسی هر تسفله، انتقاد از ترجمه انگلیسی «ابن اسفندیار» ادوارد براون و انتقاد از جغرافیای ایران بار تولد، از مساعی او برای شکستن اسطوره «اروپایی‌گری در ایران» و اثبات این معنی بود که شرقیان نیز می‌توانند در خاورشناسی با خاور شناسان غربی برابری کنند.

این قبیل جریانات، کم و بیش، تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.

با پیروزی انقلاب اسلامی به دلایل مختلف، فترتی در جریان ایران‌شناسی داخلی به وجود آمد، البته این دوره فترت چندان به درازا نکشید و به پایان رسید و نقطه پایان آن تأسیس «بنیاد ایران شناسی» بود که نخستین همایش آن با عنوان «نخستین همایش ملی ایران شناسی» از ۲۷ خردادماه الی ۳۰ خرداد ۱۳۸۱ شمسی در تهران برگزار شد. (۲)

 

۲- تعریف ایران شناسی :

همان طور که پیشتر اشاره شد ایران شناسی به دو حوزه داخلی و خارجی تقسیم می‌شود که هر کدام از آنها نیز دارای تعریف خاص خود می‌باشند.

ما در این قسمت ابتدا به تعریف ایران‌شناسی خارجی و سپس به تعریف ایران شناسی داخلی می‌پردازیم.

الف) ایران‌شناسی خارجی :

ایران‌شناسی خارجی را می‌توان «مطالعه و تحقیق در کلیه جنبه‌ها و مظاهر تمدن ایران و شناساندن این تمدن به ملل دیگر» تعریف کرد؛ با این تعریف هرگونه مطالعه راجع به ایران در خارج از کشور در دایره ایران شناسی جای می‌گیرد.

در واقع در اینجا نوعی مجاز به کار می‌رود، یعنی کل ایران ذکر می‌شود ولی تنها جزیی از آن (که می تواند زبان، تاریخ، ادبیات، جغرافیا و .... باشد) اراده می‌شود.

 

ب) ایران‌شناسی داخلی :

در این جا پیش از هر چیز این پرسش مطرح می‌شود که آیا نگرش و رویکرد ما به ایران‌شناسی داخلی می‌تواند چونان ایران‌شناسی خارجی باشد؟

منظور این که آیا ایران‌شناسی در ایران که امروزه به شکل یک رشته دانشگاهی در مقطع کارشناسی ارشد نیز وجود دارد، می تواند تنها یک جنبه از فرهنگ و تمدن ایران را مطالعه کند؟

مثلاً تنها به فرهنگ مردم یا تاریخ یا مسایل عمومی و .... ایران بپردازد؟

به نظر می‌رسد پاسخ پرسش بالا منفی باشد زیرا اگر رشته‌ای به این مسایل بپردازد، سبب هم پوشانی آن با دیگر رشته ها می‌شود؛ مثلاً : اگر کسی در اروپا به مطالعه تاریخ ایران یا فرهنگ مردم ایران بپردازد می‌شود ایران‌شناسی و کارلو را هم ایران‌شناسی می‌گویند.

اما اگر کسی در ایران همین کار را انجام دهد می‌شود متخصص آن رشته و هیچ‌گاه چنین فردی را نمی‌توان ایران‌شناس نامید و عنوان کارش را ایران‌شناسی گذاشت.

زیرا در این صورت بسیاری از رشته‌های دانشگاهی در گرایش علوم انسانی و حتی غیر علوم انسانی در ایران را باید «ایران‌شناسی» نامید و فارغ‌التحصیلان آنها را نیز ایران‌شناس خواند، اما این کار نه کاری ثواب و صحیح است.

 

 

- پس چه تعریفی باید ارائه کرد؟

آیا می‌شود تمام جوانب و مظاهر گسترده فرهنگ و تمدن ایران را مطالعه کرد؟ آیا این امر امکان پذیر است؟ آیا ممکن است رشته ای دانشگاهی تأسیس شود که بتواند چندین رشته را در برگیرد و افرادی تربیت کند که در رشته‌های متعدد صاحب نظر باشند؟

شاید پاسخ داده شود رشته ایران شناسی یک رشته میان رشته‌ایست، و باید از منظر رشته‌های میان رشته‌ای بدان نگریست و آن را تعریف و تحدید کرد.

در پاسخ چنین مطلبی توجه به نکته‌ای ضروری می‌نماید و آن این که رشته‌های میان رشته‌ای معمولاً بین دو رشته و به ندرت سه رشته برقرار می‌شود؛ مثلاً بین دو رشته جامعه‌شناسی و ادبیات که می‌شود جامعه‌شناسی ادبیات یا بین رشته روان شناسی و جامعه شناسی که می شود روان شناسی اجتماعی اما ایران شناسی در ایران اگر می خواهد به عنوان رشته‌ای میان رشته‌ای عمل کند حداقل باید میان چهار و پنج رشته (تاریخ، جغرافیا، ادبیات، جامعه شناسی، مردم شناسی و ...)

رشته‌یی میان رشته‌ای تشکیل دهد و این امر اگر محال نباشد بسیار بسیار دشوار می‌نماید. - پس چه تعریفی باید ارائه نمود؟

به نظر می رسد ایران شناسی در ایران را باید «دانش شناسایی و پژوهش در خصوص نظرات و دیدگاهها و مکاتب مختلف مطرح در ایران شناسی خارجی که در راستای مطالعه و بررسی مظاهر مختلف فرهنگ و تمدن ایران قرار دارد و همچنین بررسی خاستگاه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن نظرات» تعریف کرد.

یعنی ایران شناسی در ایران علاوه بر نقد متن باید به نقد مولف و خاستگاههای اجتماعی، سیاسی اندیشه های او نیز بپردازد.

اگر بخواهیم ایران شناسی در ایران را در یک عبارت مختصر و مفید خلاصه کنیم آن را باید «ایران شناسی شناسی» بنامیم.

به نظر می رسد این تعریف نسبت به دیگر تعاریف از مشکلات و نواقص کمتری برخوردار است و ضمناً معقول تر و امکان پذیر نیز می‌نماید.

 

۳- قلمرو رشته ایران شناسی در ایران :

با توجه به تعریفی که از ایران شناسی در ایران ارائه کردیم و آن را «ایران‌شناسی شناسی» نامیدیم؛ طبیعی است که قلمرو آن هر جایی از جهان – اعم از مراکز دانشگاهی یا غیردانشگاهی – است که به نحوی از انحا به شناسایی ایران می‌پردازند، در واقع به عبارت دیگر از لحاظ جغرافیایی از ژاپن گرفته تا آمریکا و از لحاظ موضوع و محتوا، هر گونه مطالعه و پژوهشی که به نوعی مربوط به حوزه گسترده فرهنگ و تمدن ایرانی می شود، در قلمرو «ایران شناسی شناسی» قرار می‌گیرد.

 

 

۴- مسایل و پرسش های اساسی :

هر مساله ای که پاسخ آن در دایره «ایران شناسی شناسی» قرار بگیرد جزو مسایل این رشته محسوب می شود که اهم آنها عبارتند از :

۱) چه مکاتب و نظریاتی در خصوص شناسایی ایران وجود دارد؟

۲) چه تفاوتهایی میان این مکاتب وجود دارد؟ و خاستگاه این تفاوت ها کجاست؟

۳) تحلیل ها و ارزیابی ها ایران شناسان بر پایه چه پیش فرض ها و تصورات پیشینی قرار دارد؟ و آن تصورات و پیش فرض ها تا چه حد با واقعیات جامعه و تاریخ ایران هم خوانی دارد؟

۴) چه دستگاه ها و نهادهایی، ایران شناسان و جریانات ایران شناسی خارجی را مورد حمایت مالی و سیاسی و ... خود قرار می‌دادند؟

۵) ایران شناسی در چه کشورهایی رونق بیشتری دارد؟ چه دلایلی برای این رونق می‌توان تصور کرد؟

۶) ایران شناسان خارجی چه روش ها و متدهای علمی برای شناسایی ایران به کار می‌گرفتند؟ و آیا محققان داخلی نیز می‌توانند از آن شیوه ها بهره گیرند؟

۷) تا چه اندازه می‌توان به نتایج کار ایران‌شناسان خارجی اعتماد کرد؟ و تا چه اندازه باید به نقد و کالبد شکافی نظرات آنان پرداخت؟

البته پرسش ها منحصر در موارد بالا نیست و به شدت قابلیت بسط و گسترش دارد و البته این مسوولیت بر عهده محققانی است که در این رشته فعالیت می کنند تا با ارائه و طرح پرش ها و مسایل جدید به غنا و قدرت این دانش بیفزایند.

 

۵- روش شناسی :

روش تحقیق به معنای عام عبارت است از «ابزار گردآوری اطلاعات و سپس وصف و فهم و داوری آن اطلاعات.»

بخش نخست یعنی ابزار گردآوری اطلاعات را «فن تحقیقی» می‌گویند که به میدانی و کتابخانه یی تقسیم می‌شود.

اما آنچه در کار «ایران شناسی شناسی» باید از آن استفاده کرد همان بخش کتابخانه ای است.

بخش دوم روش تحقیق، وصف و فهم و داوری اطلاعات گردآوری شده است که به آن «شیوه تحقیق» می گویند؛ در این قسمت ما با استفاده از پنج شکل زیر به تحلیل و ارزیابی اطلاعات می پردازیم :

الف) شکل وصفی : پدیده یا نظریه را گزارش می‌کند.

ب) شکل تعلیلی : به بیان علل و عوامل پیدایی نظریه می‌پردازد.

ج) شکل تحلیلی : به کشف پیش فرض ها و لوازم نظریه می‌پردازد.

د) شکل استدلالی : به مدل ساختن باور و نظر خود راجع به نظریه می‌پردازد.

هـ) شکل نقدی : به داوری نظریه و کشف مطابقت و عدم مطابقت آن با واقع می‌پردازد.

همان طور که دیدیم، شیوه تحقیق و همه پنج شاخه آن (وصفی، تعلیلی، تحلیلی، استدلالی و نقدی) در کار شناخت ایران شناسی دارای کاربرد است و باید از آنها به نحو احسن استفاده شود.

در واقع ما باید با استفاده از شیوه کتابخانه ای به گردآوری اطلاعات راجع به شناخت ایران شناسی بپردازیم و سپس با استفاده از پنج شکلی که در شیوه تحقیق وجود دارد به وصف و فهم و داوری اطلاعات گردآوری شده بپردازیم. (۳)

 

۶- مهمترین دیدگاه ها و نظریه ها :

اگر ایران شناسی را زیر مجموعه شرق شناسی بدانیم، که چنین نیز هست، مهمترین نظریه مطرح در آن را باید نظریه ادوارد سعید دانست که آن را در کتاب «شرق شناسی» ارائه می دهد البته این کتاب را بهتر است «شرق شناسی شناسی» یا «غرب شناسی» نامید.

در این کتاب «سعید، با الهام از اندیشه های میشل فوکو، مجموعه این نوشتارها درباره شرق را به عنوان یک گفتمان مورد بررسی قرار می دهد. به عقیده سعید، نوشته های رنان، فلوبر، لارنس و دیگران باعث به وجود آمدن نظمی آکادمیک شده که فرهنگ غرب از طریق آن شرق را تولید کرده است. در نزد سعید، آن چه از این نوشته ها دریافت می‌شود نه تنها درک و فهم این نکته است که چه چیزی اروپایی نیست بلکه کنترل و به انحصار در آوردن آن چیزی نیز هست که متفاوت به نظر می رسد» (۴)

سعید در طرحی که در کتاب «شرق شناسی» خود ترسیم می‌کند بر این مساله پای می‌فشرد که یکی از رویکردهای مهم شرق شناسان غربی تمایز و تفاوت قایل شدن میان شرق و غرب است؛ وی در این باره چنین می‌نویسد : «شرق‌شناسی عبارت از نوعی سبک فکر است که بر مبنای یک تمایز بود شناختی و معرفت شناختی بین شرق و (غالب موارد) غرب قرار دارد. بنابراین، دسته انبوهی از نویسندگان که در میان آنها شعرا، داستان نویسان، فلاسفه، نظریه پردازان سیاسی، اقتصاددانان و مقامات اداری سلطنتی یافت می شوند، این اختلاف بنیادین بین شرق و غرب را پذیرفته و آن را نقطه شروع تئوری ها، حماسه ها، داستان ها، توصیفات اجتماعی، روایت‌های سیاسی خویش در مورد شرق، مردم آنجا، آداب و رسوم آنان، ذهنیات ایشان و مقدراتشان قرار داده اند. این گونه «شرق شناسی» از آشیلوس گرفته تا ویکتورهوگو، دانته و کارل مارکس را شامل می‌شود» (۵)

ادوارد سعید در جای دیگر کتبا خود چنین می‌نگارد : «... در واقع نکته اصلی من این است که شرق شناسی یکی از ابعاد قابل ملاحظه فرهنگ سیاسی – فکری جدید است – و نه این که تنها مبین آن باشد، بلکه خود آن است – و از این روی آن قدری که با دنیای ما [منظور، ما غربی ها] سر و کار دارد با خود شرق کاری ندارد.» (۶)

نظریه سعید را اگر بتوان در یک عبارت، خلاصه کرد، آن این عبارت است «شرقی که آفریده غرب است». (۷)

گر چه نظریه ادوارد سعید را باید نظری بی رقیب در زمینه شناخت «شرق‌شناسی» و به تبع آن «ایران شناسی» تلقی کرد؛ اما می‌توان با تتبعات گسترده و ژرف کاوانه و پرهیز از سطحی نگری و نیز قناعت پیشه‌گی در اندیشه به تولید نظریات جدید و مبتکرانه در راستای شناسایی دقیق تر و عمیق تر «شرق شناسی» و «ایران شناسی» و نیز زمینه و زمانه شکل گیری و رشد و بالندگی آنها پرداخت.

۷- هدف و غایت :

هدف نزدیک و غایت قریب و بی واسطه هر دانشی، آگاهی آدمی از مسایلی است که در آن دانش، مطرح می‌شود و فرو نشاندن عطشی است که آدمی نسبت به فهمیدن و دانستن حقایق دارد. ولی معمولاً هر دانشی فواید و نتایجی دارد که مع الواسطه، بر آن مترتب می‌شود و به شیوه‌ای در زندگی مادی و معنوی انسان اثر می‌گذارد. از این رهگذر مهمترین هدف و غایتی که برای شناخت ایران شناسی می توان در نظر گرفت این است که ضمن پیرایش و پالایش دستاوردهای ایران شناسی خارجی به استخراج مطالب ارزشمند و یافته های علمی آنان می‌پردازد و همچنین از متدهای علمی و آکادمیک آنان در راه شناخت ایران بهره می‌گیرد.

علاوه بر این ما می توانیم با شناخت ریشه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی اندیشه های شرق شناسی و ایران شناسی در غرب، تا حدودی زمینه و شرایط لازم برای «غرب شناسی» در ایران را نیز فراهم آوریم.

در واقع به اعتقاد نگارنده شرق شناسی و غرب شناسی از مفاهیم «متضایف» می‌باشند، یعنی تعقل یکی بدون تعقل دیگری بی معنا و پوچ خواهد بود مثل پدری و پسری یا بلندی و کوتاهی، و پیمودن راه شناسایی شرق و ایران که جزیی از آن است بدون گام نهادن در راه شناخت غرب ما را به سرمنزل مقصود نخواهد رساند.

 

۸- آسیب شناسی و بایسته‌ها :

مهمترین آسیب‌ها و آفت‌هایی که این دانش را تهدید می‌کنند و همچنین امور بایسته‌ای که توجه به آنها ضرورت دارد، عبارتند از :

۱) احتمال تداخل و هم پوشانی با دیگر رشته‌ها، که باید به شدت مراقب آن بود و از آن احتراز کرد و لازمه این کار ایجاد زیرساخت های تئوریک مناسب برای گسترش فضای مفهومی این علم است تا عرصه فراختری برای تقلا و تکاپوی آزادانه در اختیار آن قرار گیرد.

۲) دیگر آن که نباید در نگاه به شرق شناسی به ویژه ایران شناسی باز از منظر غربی بهره جست بلکه باید با دیدگاه ایرانی و بومی خویش به آن بنگریم، به عبارت دیگر ما باید این دانش را بر پایه نیازها و شرایط خاص فرهنگی خود بازخوانی و باز تولید کنیم.

۳) نباید در نظرات و دیدگاه های شرق شناسان و ایران شناسان خارجی متوقف ماند و سخنان آنان را فصل الخطاب تلقی کرد بلکه باید با تفکر خلاق و شجاعانه، نظرات و دیدگاه های نوینی را ارائه داد.

۴) دیگر آن که نباید با ذهنیت مثبت یا منفی و پیش فرض های سطحی و احساسی به مطالعه آثار ایران شناسان پرداخت.

بلکه شایسته تر است با نگاهی عمیق و دیدی جامع و به دور از هر گونه افراط و تفریط به مطالعه و ارزیابی آثار آنان پرداخت.

۵) نکته پایانی در این بخش آن که سزاوار نیست در ایران شناسی به امور سطحی و روساختی مشغول شد و در آنها متوقف ماند. بلکه شایسته است با دیدی ژرف کاوانه و تفکری مال اندیشانه در امور پایه‌ای و زیر بنایی به کاوش و پژوهش پرداخت و به کشف نکات کلیدی و ریشه‌ای آن نایل آمد.

 

نتیجه گیری و سخن پایانی :

ما در این مقاله کوشیدیم به تبیین «فلسفه ایران شناسی در ایران» بپردازیم و کوشیدیم نظریه‌ای که کمتر از دیگر نظرات اشکال دارد و تا آن جا که ما اطلاع داریم نسبتاً بدیع نیز هست – یعنی تعریف رشته ایران شناسی در ایران به ایران شناسی شناسی – ارائه دهیم.

اگر چه همان طور که عرض شد این نظریه خودخالی از نقص نیست ولی به نسبت باقی نظریات، دامنی پیراسته‌تر از نقص و عیب دارد در پایان تذکر نکته‌ای بجا و شایسته می‌نماید و آن این که همان طور که می‌دانیم یکی از شرایط اصلی برای رشد علوم به ویژه علوم انسانی برخوردار بودن از بسترهای تئوریک مناسب است و یکی از دلایل ضعف علوم انسانی نیز عدم وجود همین بسترهای مناسب است. و البته «ایران شناسی در ایران» نیز که – به عنوان رشته ای دانشگاهی – دانشی نو آیین است از این مشکل بی بهره نیست.

امیدوارم این مقاله کوتاه، حداقل این علاقه و انگیزه را در همه دوستداران ایران و ایران شناسی برانگیخته باشد تا با ارائه نظراتی بدیع و خلاقانه بر غنای تئوریک این حوزه بیفزایند و زمینه یی مساعد برای رشد و شکوفایی این رشته فراهم آورند.

 

«پی نوشت ها»

۱- این بخش با استفاده از مقاله «فلسفه مضاف» نوشته علی اکبر رشاد. چاپ شده در کتاب « فلسفه های مضاف» به کوشش عبدالحسین خسروپناه جلد اول، ۱۳۸۵؛ تهران : انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی نگاشته شده است.

۲- مطالب این بخش با کمی تلخیص از «دانشنامه زبان و ادب فارسی» جلد اول، به سرپرستی اسماعیل سعادت، جلد اول، ۱۳۸۴؛ تهران : فرهنگستان زبان و ادب فارسی، برگرفته شده است.

۳- این قسمت با بهره گیری از مقاله « فلسفه فلسفه اسلامی» نوشته عبدالحسین خسرو پناه، طبع شده در کتاب « فلسفه های مضاف» به کوشش عبدالحسین خسرو پناه، جلد اول، ۱۳۸۵؛ تهران : انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ به نگارش در آمده است.

۴- عضدانلو، حمید (۱۳۸۳) «ادوارد سعید». تهران : دفتر پژوهش های فرهنگی، صفحه ۲۷.

۵- سعید، ادوارد، (۱۳۷۱) «شرق شناسی» ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامی، صفحه ۱۶.

۶- همان؛ صفحه ۳۲.

۷- عضد انلو؛ ادوارد سعید؛ صفحه ۲۶.




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مهزیار مهرآذین
تاریخ : جمعه 31 فروردين 1397
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: