بسمه تعالی

 

 

عنوان مقاله :

 

 

فلسفه ی تاریخ ِ اسلامی و ایرانی ،

 

لازمه شکل

 

گیری تمدن مدرن اسلام و ایران

 

 

نگارنده :

رضا مهریزی

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه و سخن آغازین :

انقلاب اسلامی ملت ایران ، از معدود تحولات اجتماعی فرهنگی سیاسی تاریخ جدید جهان  می باشد که می توان با کمال صراحت و اطمینان خاطر ، عنوان انقلاب را بر آن نهاد . انقلابی که حقیقتا منشا تحولات عمیق و سرآغاز فصلی نوین گشت .

انقلاب بهمن ایران که در بحبوحه جدال دو تفکر لیبرال سرمایه داری و سوسیالیست مارکسیستی و با استفاده از اندیشه لاهوتی - محمدی پا به عرصه گذاشت ؛ کوشید از خلاء و نارسایی های این دو ایدئولوژی ناسوتی- اومانیستی استفاده کند و بکوشد تا جایی که توان دارد راه جدیدی در برابر ملت ایران و اگر توانست دیگر ملت ها باز کند .

انقلاب بهمن ایران سودا و رویایی بزرگ درسر می پروراند و آن این که بتواند پاسخی درخورتر و ارزنده تر از پاسخ های سرمایه داری و سوسیالیستی  به سئوالات وجودی مردم  ، ارائه دهد .

بی هیچ تعصب و تصلبی ، باید اذعان کنیم که انقلاب اسلامی ایران ( با استفاده از دستاوردهای بی سابقه تمدن غرب مدرن و نیز ظرفیت های سنت حسنه و جاودانه ادیان ابراهیمی ، در چکاد آنها اسلام ، و گنجینه فرهنگ لاهوتی ایران ) این قدرت را دارد که پاسخی قانع کننده تر و دلپذیرتر به نیازهای مردم  ارائه کند و زین سبب سر آغاز فصل تازه ای در ایران و جهان اسلام و حتی تمامی جهان باشد ؛ از این رو تبیین گری و  معنی سازی در باب این انقلاب بزرگِ می تواند به پرباری و  باروری این فصل تازه یاری رساند .  

 در باب انقلاب 1357  ایران تاکنون کتابها و مقالات متعددی به رشته نگارش درآمده که هر کدام کوشیده اند از منظری به تبیین انقلاب ایران پردازند . البته اکثر این مقالات از چشم انداز تاریخی و یا علوم سیاسی و یا جامعه شناختی به نظاره انقلاب بهمن نشسته اند و کمتر مقاله ای کوشیده بر مبنای فلسفه تاریخ به تبیین انقلاب برخیزد. این وضعیت زمانی اندوهبار می شود که بدانیم همین اندک مقالات نگاشته شده ، هیچکدام مبتنی بر فلسفهِ تاریخ بومی و ایرانی نبوده اند و اساسا یکی از ضعف های نظریک انقلاب ما نداشتن فلسفه تاریخ مناسب و مفسر و تفصیل دهنده خودش می باشد.

برخورداری از فلسفه تاریخ زان سبب مهم است که جایگاه آن انقلاب و تمدنی که به تبع آن بنیان نهاده خواهد شد را نسبت به دیگر تمدن های گذشته و حال روشن می سازد و این امر ، اهمیتی فوق العاده در تشخص و اصالت یافتن یک تمدن دارد . علاوه بر آنکه تببین انقلاب بر اساس فلسفه تاریخ و حتی فلسفه محض  می تواند آن انقلاب را تفصیل بخشیده ، بعد نظریک آن را گسترانده و آن را واسع و جامع گرداند.

تفصیل بخشی به انقلاب بسیار اهمیت دارد ، چرا که در تصحیح اشتباهات و اغلاط ابتدایی و یا انحرافات و لغزش های بعدی و نیز تعیین و تبیین اهداف جزء و همچنین طراحی راهبردهای محوری برای رسیدن به اهداف و آرمان های محوری و بنیادین  یک انقلاب کمک شایانی می کند .

 در این نوشتار خواهیم کوشید جایگاه انقلاب بهمن ایران و نسبت آن با دیگر تمدن ها را بر اساس یک فلسفه تاریخ ایرانی ترسیم نماییم .

آغاز سخن : تفاوت قایل شدن میان وجود داشتن و موجود بودن :

در دیدگاهی که قایلیم ، هستی از دو سوآیات تفکیک شده و سپس مورد تامل و تدبر  قرار می گیرد : یکی سوآیات انفسی دیگری سوآیات آفاقی.

پیش از تشریح این دو سوآیات ، لازم است که میان دو اصطلاح تفاوت نهیم و آن اصطلاح "موجود بودن" و اصطلاح "وجود داشتن" است . در این تفکر ، موجود بودن به معنای برخورداری از " قابلیت ایجادپذیری" تلقی می شود. و وجود داشتن  به معنای داشتن " قادریت ایجادنمایی" اخذ می شود.

در خصوص چرایی این تقسیم بندی باید گفته شود که دو اصطلاح " وجود داشتن و موجود بودن " از فیلسوفی غربی گرفته شده است . اما آگاهان اذعان خواهند داشت که آنچه وی از این دو واژه اراده کرده با آنچه در این جا اراده می شود تفاوت دارد.  در این اندیشه ، به زبان ساده تر منظور از وجود داشتن  چیزی است که منشا اثر باشد خواه در عالم مادی حضور داشته باشد خواه نداشته باشد . اما  موجود بودن یعنی صرف  بودن در عالم ، خواه منشا اثر باشد یا نباشد. 

بنابراین چیزی که نمی تواند ایجاد نماید ، وجود ندارد بلکه تنها موجود است در واقع موجود بودن چیزی جز حضور جسمانی بی ثمر و بی فایده نمی باشد . در ادامه بیشتر در این باب می گوییم . 

تفکیک هستی از دو سوآیات ؛ سوآیات انفسی :

گفتیم که در این دیدگاه ، هستی را از دو سوآیات تفکیک شده و آنگاه  مورد تامل و تعمق قرار می گیرد : یکی سوآیات انفسی و دیگری سوآیات آفاقی

از سوآیات انفسی ، جهان هستی به سه شان و نشانتقسیم می شود : یک شان و نشان، موجودیت محض است که پایین ترین شان و نشاناست و جماد و نبات و حیوان ، در آن جای می گیرند. آنان که در این شان و نشاناند این ویژگی را دارند که تنها موجودند ولیک وجود ندارند. یعنی صرفا در عالم هستند و ایجاد را می گیرند و می پذیرند ، بی آنکه بتوانند ایجادی نمایند.

ساکنان این شان و نشاناگر ایجادی هم نمایند ، بسیار ضعیف و خفیف و مهم تر از آن  ناخودآگاهانه است ( البته وجود داشتن نبات بیش از جماد است و وجود داشتن حیوان فزون از نبات است اما با این حال چون ایجادنمایی آنها نه خودآگاهانه است و نه چشمگیر با کمی اغماض آنها را در کنار هم می نهیم. ) دیگر شان و نشانکه در واقع بالاترین است ؛ وجودیت محض است که به دیگر بیان همانا ذات خداست. ذات راز آمیز و راز ریزان خدا ، در عالم موجود نیست یعنی قابلیت ایجادپذیری ندارد بلکه فقط وجود دارد و قادریت ایجاد نمایی دارد و ایجاد می نماید. 

شان و نشانسومی که بین موجودیت محض و وجودیت محض است ، موجدیت است ( ج بی حرکت و ساکن تلفظ می شود ) که هم موجود است ، یعنی خود ایجاد شده و قابلیت ایجادپذیری دارد ( پس موجَد است ) و هم وجود دارد و از قادریت ایجادنمایی برخوردار است ( پس موجِد است ) .

 

 

شان و نشانموجدیت ( م ردم ی ) :

شان و نشان موجدیت یا م ر د م ی  عین ایجاد نمایی است. مردمی از دم متولد شدن  با متولد شدنش ایجاد نمایی می کند و تا دم مرگ این ایجاد نمایی مداوم و همیشگی را انجام می دهد و مرگش نیز ایجاد نمایی دیگری است .

اما ایجاد نمایی م ر د م ی در دو اقلیم صورت می بندد : یکی اقلیم موجودیت برون گوهر ، دیگری اقلیم موجودیت درون گوهر.  شان و نشان م ردم ی نمی تواند ایجاد ننماید و در حقیقت ایجاد نمایی عین وجود اوست .  اما این ایجاد نماییش گاه کُند است و گاه شتابان ، گاه در یک اقلیم است و گاه در اقلیمی دیگر و گاه در هر دو اقلیم .

اما باید توجه داشت م ردم ی هر قدر بیشتر بتواند ایجاد نماید برتر و فضیلت مند تر است . و اگر بتواند در دو اقلیم همزمان ایجاد نمایی شتابان کند باز بر فضیلتش افزوده می شود . در واقع ، شان و نشان م ردم ی امری ذو مراتب است که کم ترین و پایین ترین م ردم ی کسی است که ایجادی اندک ، ضعیف و آسان و محدود نماید و یا تنها در یک اقلیم ایجاد نماید و افراز ترین و افروزان ترین م ردم ی ، کسی است که بی قید و بند ترین و گسترده ترین و دُش خوارترین ایجاد را در هر دو اقلیم ، به یک اندازه  نماید (  البته مورد سومی هم وجود دارد که مردم تنها در یک اقلیم ایجاد نمایی کند ، یا اقلیم موجودیت درون گوهریا اقلیم موجودیت برون گوهر، که اینها هر چند مانند دسته اول ناکامل و نارسایند ولی باز از آن ، یک گام جلوترند ).

اگر بخواهیم این مطلب را به زبان دین بیان کنیم این گونه باید بگوییم  که : از آنجا که مردم ، خلیفه و جانشین  خدا در زمین هست « وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً. 30  بقره : و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت : من در زمین جانشینی قرار خواهم داد ».بنابراین باید این خلیفه ، صفت و خُلق  ِ مستخلف عنهِ خَلاَّقش « اِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليمُ  86 حجر » را کسب نماید ، چرا که  فرمود : « تَخَلّقُوا بِاَخلاقِ الله » و هم فرمود : « صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ 138 بقره » . ( البته گرفتن رنگ و روی مستخلف عنه و متخلق شدن به اخلاق خداوند  به معنای بی نیازی و استغنای م ردم ی از پرستش او نیست وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدونَ ).

به هر روی م ردم ی که در هردو اقلیم بیشترین و دُش خوارترین ایجاد ، البته ایجاد آزرمانه ، را نماید ، م ردم ی است که از شان و نشانابتداییش یعنی موجودیت محض ارتفاع و فراز گرفته و به شان و نشانوجودیت محض نزدیک گشته و در واقع به افق اعلا رسیده و مظهر اسم اعظم خداوند گشته است.

بنابراین کمال م ردم ی این است که همانند خدای تعالی ، وجودِ ایجادنمای محض و آزرمانه باشد.

در قرآن به قادریت ایجادنمایی و یا به عبارت نزدیک تر ، دخل و تصرف و آرایش و پیرایش مردم در هستی ، که از جانب خداوندگار بدو تفویض شده ، بارها اشارت ها آمده و حتی این قادریت م ردم ی را نه در صرف مکان بلکه در زمان نیز می داند : « وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ في‏ ذلِکَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُون 12 سوره نحل : او شب و روز و خورشید و ماه را مسخّر شما ساخت و ستارگان نیز به فرمان او مسخّر شمایند در این ، نشانه هایی است ( از عظمت خدا ، ) برای گروهی که عقل خود را به کار می گیرند ! »

« أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِي الْأَرْضِ وَ الْفُلْکَ تَجْري فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ يُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحيمٌ 65 سوره حج آیا ندیدی که خداوند آنچه را در زمین است مسخّر شما کرد و ( نیز ) کشتیهایی را که به فرمان او بر صفحه اقیانوسها حرکت می کنند و آسمان [ کرات و سنگهای آسمانی ] را نگه می دارد ، تا جز بفرمان او ، بر زمین فرو نیفتند؟ خداوند نسبت به مردم رحیم و مهربان است ! »

« اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهَارَ( 32 ) وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنِ ۖ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ( 33 ) سوره ابراهیم :  خداوند همان کسي است که آسمانها و زمين را آفريد، و از آسمان، آبي نازل کرد، و با آن، ميوهها(ي مختلف) را براي روزي شما (از زمين) بيرون آورد، و کشتيها را مسخر شما گردانيد،تا بر صفحه دريا به فرمان او حرکت کنند، و نهرها را (نيز) مسخر شما نمود، ( 32 ) و خورشيد و ماه را -که با برنامه منظمي درکارند- به تسخير شما درآورد، و شب و روز را (نيز) مسخر شما ساخت ( 33 ) ».

« أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سخَّرَ لَكُم مَّا في السمَوَتِ وَ مَا في الأَرْضِ وَ أَسبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظهِرَةً وَ بَاطِنَةًوَ مِنَ النَّاسِ مَن يجَدِلُ في اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَ لا هُدًي وَ لا كِتَبٍ مُّنِيرٍ(20) سوره لقمان : مگر نمي‏بينيد كه خدا هر چه را كه در آسمانها و زمين هست مسخر شما كرد ؟ و نعمتهاي خويش را آشكارا و نهان بر شما كامل نمود ؟ ( و باز ) بعضي از انسانها بدون علم و هدايت و كتاب ، در باره خدا مجادله مي‏كنند » .

 « اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (١٢)وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ جَمِيعًا مِنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (١٣ ) سوره جاثیه :  خداست آن كه دريا را مسخر شما کرد كرد تا كشتيها در آن به فرمان او روان شوند و تا از بخشش او روزي بجوييد و باشد كه سپاس گذاريد . و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را كه از سوي اوست مسخر شما ساخت . هر اينه در اين كارها نشانه هاست براي گروهی كه مي انديشند » .

این آیات به روشنی بیانگر این است که خداوند همه چیز را مسخر و رام م ر د م ی قرار داده است ( البته این تسخیر م ردم ی بالقوه است ، ولیکن م ردم ی موظف است به منظور خداماننده شدن ، آن را بالفعل نماید ) . شایان ذکر است که می توان حدس زد که قادریت مردم در ایجاد نمایی همان امانت الهی است که خداوند تنها به مردم سپرده است « إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً  72 سوره احزاب : ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوه ها عرضه کردیم ، پس ، از برداشتن آن سر بر تافتند و از آن ترسیدند ، ولی انسان آن را برداشت راستی او ستمگری نادان بود. »  .

خدا بندگی مردم در گروِ خدا مانندگی اوست و خدا مانندگی او کمال و کنه خدا بندگی اوست . ( اگر بخواهیم نظر خود را به لسان دین بیان کنیم ، چنین می گوییم که در حدیثی از معصوم علیه السلام آمده است که : العبودیه جوهره کنهها ربوبیه ؛ یعنی  بندگی گوهری است که نهایتش خدایی است . و در حديث قدسي نیز آمده است : « عبدي اطعني حتي اجعلك مثلي انا حي لااموت اجعلك حيا لاتموت و انا اقول للاشياءكن فيكون و انت تقول للاشياء كن فيكون؛ یعنی اي بنده من؛ مرا فرمان بر تا تو را همانند خود سازم. من حي ناميرايي هستم و تو را نيز زنده ناميرا مي سازم. من به هرچيزي فرمان دهم خواهد شد، تو را نيز چنان مي كنم كه به هر چه فرمان دهي انجام پذيرد » ) .

البته باید توجه داشت که این ایجادنمایی برای اینکه حقیقت باشد باید معطوف به منفعت م ردم ی باشد زیرا در منطق قرآن تنها چیزی حقیقت است که به منفعت م ردم ی باشد و اگر چنین نباشد باطل است: « کَذلِکَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْکُثُ فِي الْأَرْضِ کَذلِکَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ آیه 17 سوره مبارکه رعد : خداوند حق و باطل را چنین مثل می زند. اما کف به کنار می رود و نابود می شود ولیکن آن چه مردم را سود می دهد در زمین می ماند. خداوند این گونه مثل ها می زند.»

در تفکر ستنی م ردم ی خدابنده بود ، نه خدا ماننده اما در تفکر مدرن بشر خدا ماننده شده است و نه خدا بنده . ( اساسا اومانیسم ، که اندیشه غالب در غرب مدرن است ، را اگر بخواهیم به طور خلاصه تعریف کنیم باید بگوییم : خدامانندگی منهای خدابندگی ). اما  در تفکری که بدان قایلیم بشر باید هم خدا بنده باشد و هم خدا ماننده و هم خدا ماننده باشد و هم خدا بنده . اما خدا مانندگی در عین خدا بندگی و خدا بندگی در عین خدا مانندگی چگونه میسر می شود ؟!

به نظر می رسد ، راه وصول بدان ، چنین میسر می شود که م ردم ی تا بی نهایت و در بی نهایت ایجاد نماید ، البته ایجادنمایی آزرمانه ، تا به تبع آن خدا ماننده تر گردد. و در عین حال برای خدابنده شدن و ماندن  ،  چاره ای نیست جز اینکه علی رغم آنکه کاملا قادر و تواناست که در قوانین و شرایع زندگی خود ، به مانند دیگر زمینه ها ، به ایجاد نمایی دست زند . ولی به منظور رعایت ادب در برابر مستخلف عنه خالق ، از قوانین و اصول مشترک ادیان ابراهیمی که بزرگترین دستاورد پیامبران در ارتباط با خداوند است عدول ننماید ، چون با اینکار علاوه بر بی ادبی در برابر خالق خلاق ، رابطه خود را با آسمان نیز قطع خواهد کرد که همین موجب می شود مردم دیگر خدا بنده نباشد بلکه اسیر دست ابلیس و ذلیل نفس اماره خویش باشد. در واقع واجبات و محرمات مشترک در ادیان ابراهیمی ( یهودیت  ، مسیحیت و اسلام ) خط قرمزی است که مرز میان مردم و شیطان را مشخص می کند و مردم باید برای خدا گون شدن در همه چیز ایجاد نماید جز در واجبات و محرمات ادیان ابراهیمی .

 

ویژگی بنیادین موجدیت ( م ردم ی ) :

 در اینجا تذکر یک نکته ضروری است و آن اینکه م ردم ی به دلیل داشتن ِ قابلیت ایجاد پذیری و قادریت ایجاد نمایی ، با دو ساحت سر و کار دارد ، اقلیم برون گوهر و اقلیم درون گوهر و چون جامع تمام اسما خداست ( وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا آیه 31 بقره ) هم اسم جلالی و طغیان گر دارد و هم اسم جمالی و تائب گر ؛ در واقع  طاغی بودن و تائب بودن  برآمده از قدرت و جامعیت م ردم ی است .

طاغی بودن مردم که ناشی از نور مادینه سیاه عالم که بازتاب آن در مردم ، عقل سرخ مستکبر خواسته پرست است ، موجب ایجادنمایی در اقلیم موجودیت برون گوهرمی شود و تائب بودن که برآمده از نور نرینه سپید عالم که بازتاب آن در مردم عقل سبز مستضعف بی حیله است  ،  موجب ایجادنمایی در اقلیم موجودیت درون گوهر .

در واقع نپرداختن م ردم ی به اقلیم درون گوهر، که در حالت معمولی و ابتدایی ، بیشتر  کثیف و آلوده و  کم تر پاکیزه و پالوده است و پرداختن به ایجاد نمایی در اقلیم برون گوهر، موجب آبادی اقتصادی می شود ولی مردم هر گاه که به اقلیم برون گوهرنپردازد و به ایجاد نمایی در اقلیم درون گوهربپردازد ،  آبادی اخلاقی رخ می نماید.

در واقع گناه  و طغیان گری در برابر خدا که ناشی از عقل سرخ مستکبر و خواسته پرست م ردم ی است ؛ موجب ایجاد نمایی در اقلیم موجودیت برون گوهر و آبادی اقتصادی می شود . به همین جهت است که در حدیث قدسی آمده : « انی جعلت معصیه بنی آدم سببا لعماره الدنیا : به درستی که من گناه آدمیان را موجب عمران و آبادانی زمین قرار دادم  » . ( این حدیثی است که ملاصدرا در  کتاب اسفارش روایت کرده است و ما به واسطه منبعی دیگر نقل می کنیم ) البته واقعیت جهان هم آن حدیث قدسی و این آیات را تایید می کند چرا که دنیا تاکنون هر چه جلو آمده و پیشرفت کرده مرهون گناه است . در آیاتی از قرآن نیز به این مطلب ، به طور ضمنی ، اشاره شده است :

«  مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ (15) أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِيها وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (16) سوره توبه : هر كس طالب زندگى دنيا و زيور آن باشد ما پاداش اعمال آنها را در دنيا بطور كامل بدهيم، و چيزى از آن كم گذارده نخواهد شد (15) و اينان كسانى هستند كه در آخرت جز آتش دوزخ نصيبى ندارند و هر چه در دنيا انجام داده‏اند از بين رفته است و كارهايى را كه ميكرده‏اند (چون براى خدا نبوده) بيهوده و هدر است (16) ».

« مَنْ کانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً 18 سوره اسرا : هر کس تنها این ( دنیای ) نقد زودگذر را بخواهد ما در دادن آنچه بخواهیم به هر که بخواهیم در دنیا شتاب می کنیم ، آن گاه دوزخ را برای او مقرر می کنیم که در آن ملامت شده و رانده شده خواهد سوخت. »

« مَنْ کانَ يُريدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ في‏ حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ يُريدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصيبٍ 20 سوره شوری : کسی که کِشت آخرت بخواهد ، برای وی در کِشته اش می افزاییم ، و کسی که کِشت این دنیا را بخواهد اندکی به او از آن می دهیم  [ ولی ] در آخرت او را نصیبی نیست.»

و گویاتر و روشن تر از این آیات ، آیه 44 سوره انعام است که می فرماید :

« فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَيْ‏ءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ :  ( آری ، ) هنگامی که ( اندرزها سودی نبخشید ، و ) آنچه را به آنها یادآوری شده بود فراموش کردند ، درهای همه چیز ( از نعمتها  و موهبت های دنیوی ) را به روی آنها گشودیم تا ( کاملا ) خوشحال شدند ( و دل به آن بستند ) ولی ناگهان آنها را گرفتیم ( و سخت مجازات کردیم ) در این هنگام ، همگی مأیوس شدند ( و درهای امید به روی آنها بسته شد ) . در واقع خدا بیان می کند که توجه مردم به دنیا و طغیان در برابر خدا و ایجاد نمایی در اقلیم موجودیت برون گوهر، موجب آبادی دنیا می گردد و توجه مردم به آخرت و تقی و طاهر بودن و ایجاد نمایی در اقلیم موجودیت درون گوهرموجب ویرانی دنیا و آبادی آخرت می گردد ». 

در واقع این گناه دنیاداران است که موجب حرکت و جنبش و جوش و خروش و پیشرفت و نشاط و رونق و خوشی می شود . ( البته هر گناهکاری به شیوه خاص خودش گناه می کند و این شیوه ای است که موجب تشخص مردم  می شود و خواهیم گفت که بنیادی ترین نیاز مردم " رقابت در برقراری ارتباط معطوف به تشخص" است) گرچه باید اذعان کرد که درست است که گناه موجب جوش و خروش و خوشی می شود اما در عین حال از عوارض این جوش و خروش ، اضطراب و دلشوره و ناآرامی درونی نیز هست . زیرا اساسا حرکت و رفتن به سوی ناشناخته ها و ناکجاآبادها ، ناخودآگاه مردم را دچار تشویش و دل نگرانی و واهمه نسبت به آنچه رخ خواهد داد می کند ؛ از این روست که مردم برای التیام و تشفی تشویش گناه به انواع مخدرات و مسکرات طبیعی و مصنوعی متشبث می شود . در حالیکه بی گناهی درست است که این عیب را دارد که موجب سکون و سکوت و ایستایی و رکود و رخوت و کندی و خمودی است اما این هنر را نیز دارد که موجب آرامش و سکینه و طمانینه نیز می باشد.

نفس گناه موجب می شود که مردم  تشخص ، فردیت و هستی ای سوا و  مجزا از خداوند بیابند و شکل و شیوه گناه ( و البته شکل و شیوه توبه ) نیز موجب می شود م ردم ی از یکدیگر ممتاز و متشخص گردند .

در این بخش توجه به یک مطلب ضروری است و آن اینکه اساسا یکی از رویکردهای محوری در حیات م ردم ی  اراده و ارادت ایشان  به " رقابت در برقراری ارتباط معطوف به تشخص" است . که این رقابت در برقراری ارتباط معطوف به تشخص هم شامل زندگی با دیگر مردم  است و هم شامل جهت گیری مردم با خدا .

رقابت در برقراری ارتباط معطوف به تشخص :

هر آنچه که شخص انسان ایجاد نماید از فکر گرفته تا فعل ، همه برآمده از شاکله وجودی خاص آن شخص است ، که  با دیگر اشخاص انسانی متفاوت است. بنابراین نوع علم هر انسان و نوع عمل هر انسان منحصر به فرد است گرچه قطعا شباهت هایی دارد از این رو قرآن فرموده است : «قُلْ کُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى‏ سَبيلاً 84 اسرا .  بگو: هر کس بر حسب ساختار خود عمل می کند ، و پروردگار شما به هر که راه یافته تر باشد داناتر است ».

 بنابراین هر شخص انسانی بر اساس  میل و شوقی که به تشخص شاکله و ساختار خود در بستر روابط رقابت آمیز با دیگر شاکله ها ، دارد  به ایجاد نمایی دست می یازد ، از این پدیده پیچیده می توان با عنوان " رقابت در برقراری ارتباط معطوف به تشخص " یاد کرد.

بنابراین در می یابیم که سراسر زندگي انسان چيزي جز رقابت بر سر برقراري ارتباط موثر تر براي تشخص بيشتر و تشخص بيشتر براي داشتن ارتباط موثر تر نيست . در واقع اساس حيات م ردم ي را در سه واژه خلاصه كنيم آن سه عبارتند از : رقابت ، ارتباط ، تشخص است . یا همان " رقابت برقراری ارتباط معطوف به تشخص " . که این رویکرد مردم نسبت به خدا می شود گناه و البته باید توجه داشت که علاوه بر اینکه نفس گناه نیز مهم است نوع گناه و شکل و شیوه گناه که در واقع می شود شکل و شیوه اعلام استقلال و تشخص مردم در برابر خدا هم مهم است .

البته همانطور که بیان کردیم ایجاد نمایی م رد م ی در دو اقلیم درون گوهر و اقلیم برون گوهر صورت می بندد و طبیعی است " رقابت در برقراری ارتباط معطوف به تشخص " هم در اقلیم برون گوهر معنا کار می کند هم در اقلیم درون گوهر .

سوآیات آفاقی هستی :

در سوآیات افقی عالم ، دیگر نه شان و نشان موجودیتِ محض جای دارد و نه شان و نشان وجودیتِ محض. زیرا آنها تکامل ندارند ( موجودیت محض ، یعنی جماد و نبات و حیوان ، چون خودآگاهی ندارند و خیال ندارند و قدرت ایجادنمایی ندارند پس دگرگونی و تکامل ندارند. و وجودیت محض یعنی ذات راز آمیز و راز ریزان خدا و اسماء ذاتیه خدا ، چون کمال محض اند در همه چیز و در نهایت اشتداد وجودی اند نیز ، پس تکامل ندارند ) و چون این دو شان و نشان تکامل ندارند پس تاریخ ندارند ؛ در حالیکه سوآیات آفاقی از تاریخ سخن می گوید. بنابراین تاریخ خاص شان و نشان موجدیت یا م رد م است . در این منظر است که تاریخ با گروهای مردمی ابتدایی که غارنشین بودند و بی خانمان  آغاز می شود و با تمدن های کوچک ادامه می یابد و با تمدن های بزرگ و محوری وارد مجالی جدید می شود.

 همه تمدن ها در سراسر تاریخ بشر مظهر اسمي از اسماء خدا هستند ( از این روی می توان تاریخ بشر را      " خدای نامه"  نیز نامید )  وآنچه سبب حركت وتکاپوی تاريخ از اعصار دور تا به امروز شده است ، تعارض مظاهر اسماء خدا ، البته اسماء فعلیه خدا ، می باشد ( اسماء خداوند متعال بر دو قسم اند : اسماء ذاتیّ و اسماء فعلی . اسماء ذاتي که از مقام ذات خدا انتزاع مي شوند در واقع دلالت مي کنند بر مفاهيمي که آن مفاهیم از حقايقي وجودي که عين ذات خداوند هستند حکايت مي کنند و تغاير آنها تنها در مقام مفهوم است نه در مقام حقيقت. اما اسماء فعلی خداوند از مقام فعل خدا ( فعل خدا یعنی نسبت خدا به خلق و مخلوقش ) انتزاع مي شوند. اين اسامي  دلالت مي کنند بر مفاهيمي که آن مفاهیم از حقايقي وجودي که عين فعل خدا  هستند حکايت مي کنند .بنابراین در ذات خدا و اسما ذاتی او دگرگونی و تغیر و تکامل راه ندارد ولی اسماء فعلی او و مظاهر این اسماء تکاپو و تغیر و تکامل دارند. )

به هر روی مظاهر اسماء فعلی خدا ، تمدن های مختلف می باشند ( هر تمدن روح و صورتی دارد که بر تمام ارکان و اجزایِ آن تمدن دولت دارد که آن روح یا صورت ، مظهر اسمی از اسماء جمالی یا جلالی خداست ، البته این به معنای این نیست جایی که مثلا اسم جلالی دولت دارد اسمی و رسمی از اسم جمالی نباشد بلکه منظور آن است که آن اسم ، حال چه جمالی و چه جلالی در محاق و ظل دولت ِ اسم دیگر قرار گرفته است ) هریک از اسماء فعلی به حسب خصوصیاتی که در ذات راز آمیز و راز ریز خدا برایشان مقدر شده ، با یکدیگر تفاوت دارند و چون بخواهند در عالم عین ظهور یابند طلب ظهور دولت و احکام خود را دارند در نتیجه این موجب ایجاد تعارض و تخاصم می شود.  البته این تخاصم ها پایدار نیست ، زیرا سرانجام به نزدیک شدن خصوصیات و احکام ایشان و سپس نکاح آن اسماء با یکدیگر و سپس تر ، زایش اسمایی جدیدتر و فراز تر ، منجر می شود. نمود این امر در عالم عین ، همان ستیزه تمدن ها و سپس نکاح تمدن هاست که از دل نکاح آنها ، تمدن های جدیدی زاده مي شود که به نسبت تمدن های گذشته کاملتر است و البته انسانی هم که در آن تمدن می زید به نسبت گذشتگان خود کاملتر  ، کاملتر یعنی اینکه ایجاد فزون تر و فروزنده تر و فرازتری می نماید ، هم در اقلیم موجودیت برون گوهر و هم در اقلیم موجودیت درون گوهر.

سیر افراز و افروزان شدن تمدن ها در سوآیات آفاقی :

در این دیدگاه تاريخ در صيرورت خود ، عرصه ظهور ستیزه ها و پس از آن نكاح هاي متوالی و متعدد تمدن ها تا رسیدن به تمدن کاملاست .

 از این منظر ، چهار تمدن به عنوان تمدن های اصلی و محوری تاریخ شمرده می شوند ( پیش از این چهار تمدن نیز تمدن های کوچکی بودند که در شمار تمدن های بزرگ و محوری محسوب نمی شوند این تمدن ها از آنجا که آنچه می پرستیدن مظاهر طبیعت بود ، اغلب مظهر اسما جلالی خدا بودند ) این چهار تمدن ، عبارتند از  : تمدن ایران هخامنشی ، تمدن یونان و روم باستان ، تمدن اسلام و ایران ، تمدن غرب مدرن . ) ملاک ما برای انتخاب تمدن های بزرگ ، بدین قرار است : 1- داشتن جهان بینی و تفسیر از هستی منقح و روشن و به نسبت زمان خود ، پیشرفته تر و قانع کننده تر که به عنوان محور اصلی ، دیگر ارکان تمدن بر حول آن شکل گیرند و پیش روند. 2- داشتن وسعت و بزرگی جغرافیایی و سرزمینی. 3- برخورداری از قدرت بیشتر در ساماندهی و فرمانروایی بر تمدنهای کوچکتر. 4- قرار داشتن بر گلوگاهها و چارراههای جهانی. 5- تاثیرگزاری فزونتر بر تمدنهای و ملتهای دیگرِ همزمان .6- مدت زمان طولانی ترِ اقتدار و شکوفایی. 7- داشتن بیشترین دنباله و دامنه در تاریخ حتی بعد از دوران شکوفایی. بر اساس همین معیار هاست که ما تمدن هایی مثل چین و هند و مصر و ... در زمره این چهار تمدن محوری قرار ندادیم ).

همانطور که بیان شد ؛ اولین تمدن محوری که تاریخ نوین بدآن شروع می شود و جهان با ظهور آن وارد منزلتی تازه و نفیس می شود ؛ تمدن ایران هخامنشی است .

تمدن ایران هخامنشی  که زاده نکاح تمدن های خردتر یعنی ماد و عیلام و بین النهرین و به ویژه پارس است و از حدود 550 قبل از میلاد و با پادشاهی کوروش ذوالقرنین آغاز می شود و در نهایت حدود سال 330 پیش از میلاد با هجوم اسکندر نابود می شود . روح و صورت این تمدن " ایمان به عالم غیب و دوآلیسم لاهوتی"  است . این تمدن ، مظهر اسم جمالیِ ابتدایی و نخستی خداست. ( بار دیگر تاکید می نماییم در هر دوره‌اي‌، جهان‌ و انسان‌ ذيل‌ اسمي‌ از اسماء الهي‌ قرار دارند، كه‌ از سيطرة‌ آن‌ اسم‌ به‌ طور كلي‌ نمي‌شود گريخت‌. با اين‌ اسماء تمدني‌، انسان‌ همه‌ اشياء و امور را تعريفي‌ خاص‌ مي‌دهد، و به‌ نحوي‌ خاص‌ آنها را درك‌ مي‌كند و رابطه میان این اسماء و مردم ، رابطه ای متقابل و دوسویه است : « إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم. آیه 11 سوره رعد : « همانا خداوند بر هیچ گروهی آنچه را دارند دگرگون نمی سازد تا آنکه آنان آنچه را در خود دارند دیگرگون کنند ».

 پس از تمدن ایران هخامنشی ، در منزلت دوم ، دومین تمدن محوری تاریخ  ، یعنی تمدن یونان و روم باستان ، پا به عرصه می نهد که حاصل نکاح تمدن های ایران و ایونیه و مصر و روم و به ویژه دولتشهر آتن است؛ آغاز تمدن یونان و روم باستان را حدود سال 510 پیش از میلاد با روی کارآمدن کلیستنس در آتن و پایه گزاری دموکراسی  آتنی می دانیم و پایان آن را 476 میلادی و مصادف با سقوط امپراطوری روم غربی می شماریم . روح تمدن یونان و روم باستان  " اعتقاد به عالم وجود یا همان کاسموس ناسوتی "  است. این تمدن ، مظهر اسم جلالیِ ابتدایی و نخستی خداست.

 در منزلت سوم ، دیگر تمدن محوری یعنی تمدن اسلام و ایران حضور می یابد . تمدن ایران و اسلام که فرزند نکاح تمدن های ایران و اعراب و یونان و به ویژه دین الهی اسلام است از حدود سال 530 میلادی با روی کارآمدن انوشیروان ، که مصادف با میلاد پیامبر اسلام نیز هست ، آغاز می شود و با بعثت پیامبر اعظم وارد مرحله ای کاملا جدید می شود ، تمدن اسلام و ایران در نهایت در حدود  1400 میلادی و مصادف با آخرین تهاجم از تهاجم های سه گانه امیر تیمور تاتار سقوط می کند. روح تمدن اسلام و ایران را  " ایمان به خدای یکتای قرآنی"  باید دانست . این تمدن نیز همچون تمدن ایران هخامنشی مظهر اسم جمالی خداست ، البته اسم جمالی پیش آمده و افراز شده و فروزان گشته خداوند .

پایان تاریخ : سخن پایانی در باب

 بیان شد که اولین تمدن محوری و بزرگ تاریخ تمدن ایران هخامنشی بود که مظهر اسم جمالی ابتدایی خدا بود . دومین تمدن محوری و بزرگ تاریخ تمدن یونان و روم بود که مظهر اسم جلالی ابتدایی خدا بود و سومین تمدن محوری و بزرگ ، تمدن اسلام و ایران است که مظهر اسم جمالی افراز شده و فروزان گشته خداوند است .

پس از تمدن اسلام و ایران ؛  چهارمین تمدن محوری پا به عرصه می نهد ، که همان تمدن مدرن غرب است . تمدن غرب از میانه قرن 15  میلادی ، یعنی پس از زوال امپراطوری بیزانس و شروع رنسانس آغاز می شود که همچنان نیز ادامه دارد. این تمدن را باید بی نظیرترین و درخشان ترین و پر دستاورد ترین تمدن بشر تا امروز دانست و به دلیل دستاوردهای بی نظیرش به هیچ وجه قابل مقایسه با تمدن های سه گانه پیشین نیست هرچند که مولود نکاح تمدن های اسلام و ایران ، یونان و روم و به ویژه مدرنیته است .

 روح  و حقیقت تمدن غرب مدرن را در یک کلام باید " اعتقاد به انسان به عنوان محور همه چیز یا همان اومانیسم " تلقی کرد. این تمدن نیز همچون تمدن یونان و روم باستان مظهر اسم جلالی خداست ، البته اسم جلالی پیش آمده و ترقی کرده خداوند.

ما معتقدیم در فرجام تاریخ و در منزلت واپسین صیرورت تمدن های بشری  ، که پنجمین منزلت است ؛ آخرین تمدن که آن را باید خاتم تمدن های بشری و کاملترین آنها نیز دانست ، ظهور می کند. تمدنی که میوه پیوند ایران و اسلام و تمدن مدرن غرب است و افق اعلایی است که مردم را وارد مرحله نهایی تکامل و افراز و افروزان شدگی خود می کند.

این تمدن ، که مولود نهایی سلسله تعارض ها و تخاصم ها و سپس آشتی ها و نكاح هاي متوالي اسما خداست را باید نمودِ اسم الاسما ، اعم از اسماء جمالی و اسماء جلالی ، و وجه الله و مظهر اسم اعظم خدا تلقی کرد.

 در این تمدن گسترده ترین و عظیم ترین ایجادنمایی هم در اقلیم موجودیت برون گوهرو هم در اقلیم موجودیت درون گوهردر ذیل کلمه الله ، صورت خواهد بست ، و این نورالانواری که حاصل فرجامین آمیزش های نورهای سپید و نورهای سیاه در سپهر هستی است و خاتمه ای است بر کبرها و حرص ها و حسدها و کینه ها و کدورت ها و جنایت ها و خیانت ها و ظلمت ها و تاریکی ها و ان شاء الله  زمین را به نور دوستی ، مهر ، تواضع و رضا و ایمان و اخلاق روشن خواهد کرد « وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها . 69 زمر »  تمدنی که آن  را  می توان " تمدن اشراق " نامید .

انقلاب اسلامی بهمن ایران که محصول پیوند ایرانو اسلام ( اسلام به عنوان آخرین حد تکامل ادیان ابراهیمی منظور نظر است که اثر ارزش های اخلاقی و معنوی ادیان ابراهیمی در دل آن مکنون است ) و مدرنیته غربی است و در پی ایجادنمایی روزافزون و آزادانه ، در هر دو اقلیم درون گوهرو برون گوهرو پرهیز از برتری دادن یکی بر دیگری ، است ؛  را باید آغازی بر پایان تمدن غرب مدرن و دیباچه ای بر ظهور تمدن اشراق که ، تمدن کامل و کاملترین تمدنها و مظهر اسم اعظم خداست ، تلقی کرد. ( البته منظور از کامل چه در اصطلاح " مردمی کامل" و چه در اصطلاح " تمدن کامل"  این است که : اولا آن چیز و آن کس از مراحل ابتدایی و متوسطِ حرکتِ خود گذشته و به مرحله قابل قبولی از کمال و تعالی رسیده است و دوما آنکه وی راه و راهبرد راستین را برای تکامل بیشتر  شناخته است . و روشن است که این سخن ، به معنای انسداد راهِ اکمل شدن نیست ، چرا که اساسا تا مردم بر زمین می زید ، تکامل وجود دارد ).  به هر روی با برقراری تمدن کامل است که مولود تمدن کامل، از دل آن تمدن کامل ظهور خواهد کرد . ابرمردی کامل که منجی نوید داده شده و موعود ادیان و تتمه دور زمان است و همگان چشم به راه او داشتند و او که خود مولود تمدن کاملاست مولد تمدنی کاملتر نیز می شود و بدین ترتیب تاریخ مردم به پایان خواهد رسید.

 در واقع حرکت روی به افراز شدن و فروزان گشتن مردم ، در دو سوی آفاقی و انفسی ، به هم می رسد و چنین می شود که مردم افراز و فروزان و تمدن افراز و فروزان دوشادوش هم پا به هستی می گذارند و این تحقق همان وعده قرآنی است که فرمود : « سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهيدٌ . 53 سوره فصلت : زودا كه نشانه‏هاى خويش را در آفاق و در انفس شان بدایشان بنماييم تا آنكه برايشان آشكار شود كه همانا او-حق است. آيا اين كه پروردگارت بر هر چيزى گواه و آگاه است ، کافی نیست ؟ » .

 

 

 




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مهزیار مهرآذین
تاریخ : جمعه 31 فروردين 1397
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: