بسمه تعالی

 

عنوان مقاله :

 

روشنفکری ایرانی در ایستگاه پایانی

 

نگارنده :

مهرداد احمدی ورامینی

 

 

روشنفکری (انگلیسی : Intellectualism فرانسه : Intellectuelit? و لاتین : Intelligere) در لغت به معنی تفکیک دو چیز از همدیگر است ، اما در اصطلاح به جریانی گویند که به تدریج پس از رنسانس و در عصر روشنگری و انقلاب فرانسه ظاهر شد و تلاش نمود تا اندیشه‌ی انسان‌مداری ( که مبتنی بر خرد خود بنیاد است ) را بگستراند. روشنفکران اروپایی قرن ۱۸ بیشتر مانند سخنگویان سرمایه داری عمل می‌نمودند و سعی در دفاع از سیستم سرمایه داری داشتند. اما در قرن نوزدهم فریق جدیدی از روشنفکران پا به عرصه گذاشتند که رایت سوسیالیست به دست داشتند و برعکس روشنفکران نسل پیش علیه بورژوازی و امپریالیست به پا خاستند که تفکرات این گروه همچنان در قرن بیستم و اوایل بیست و یکم به عنوان یک سیرت اساسی روشنفکری جریان داشته و دارد.

محور اساسی و نقطه کانونی جریان روشنفکری غربی ، خواه لیبرال و مدافع نظام سرمایه داری و خواه سوسیالیست و منتقد سرمایه داری ، اتکای آن بر خرد خود بنیاد و داشتن صبغه سکولار و غیر دینی است .

اگر بخواهیم در این مجال محدود بیشتر از این راجع به روشنفکری غربی سخن بگوییم از بحث اصلی خود که روشنفکری ایرانی است دور می مانیم لذا به همین مقدار بسنده می کنیم.

اما در خصوص روشنفکری در ایران ، معمولا رسم است که آغاز جریان روشنفکری در ایران را به دوران قاجار و به ویژه پس از جنگهای ایران و روس نسبت می دهند اما به نظر می رسد که بهتر باشد آغاز جریان روشنفکری در ایران را تا حدودی عقب تر ببریم و آن را از اواسط صفویه بیآغازیم . زمانی که سفیرانی از دربار شاهِ ایران جهت ماموریت های مختلف به اروپا یا مستعمرات آن گسیل شدند . خاطراتی که بعضی از این افراد نوشته اند ، در واقع محصول نخستین رویارویی ایرانیان با غرب مدرن است . خاطراتی که بیانگر حیرت و نیز احساس حقارت و البته بهری نکات مفید و تامل انگیز است ؛ از میان این افراد می توان به محمد ربیع ( صاحب کتاب سفینه سلیمانی ) اشارت کرد . البته چون این جریان تداوم نیافت و به حمله افغانها و دوران فترت افشار و زند دچار شد لاجرم ایرانیان از تکاپوها و تحولات جهان جدید بی اطلاع ماندند و آغاز تلاش برای اصلاح امور به تعویق افتاد.

اما در دوره قاجاریه و پس از شکست تحقیر آمیز ایران از روسیه جریان روشنفکری به شکلی دامنه دار و ممتد به تدریج در جامعه ایرانی جا گشود . در این برهه تحصیلکرده های جدید ( که اولین گروه آنان توسط عباس میرزا ، که وی را باید به حق سلسله جنبان اصلاح امور در ایران معاصر دانست ، به فرنگ رهسپار شده بودند ، و بعدها تحصیل کرده های داخل ، یعنی فارغ التحصیلان دارالفنون نیز به آنها اضافه شدند ) درصدد کشف علل عقب ماندگی و انحطاط ایران برآمدند . حاصل تاملات و تالمات این روشنفکران ، به راه اندازی موج مطالبهِ مردم سالاری و قانون مداری و نیز پیشرفت خواهی و توسعه گرایی در میان مردم و علما منجر شد ، موجی که سرانجام به پیروزی مشروطه و تشکیل مجلس شورا و کاهش سیطره ستم سلطنت ، منتهی شد ؛ آخوند زاده ، میرزا ملکم خان ، میرزا یوسف خان مستشار الدوله ، سید جلال الدین موید الاسلام از شاخص ترین چهره های روشنفکری این زمانند .

با بر تخت نشستن رضا شاه ، که می توان آن را شکست بعد مردم سالاری و قانون مداری مشروطه و پیروزی بعد پیشرفت خواهی و توسعه گرایی آن تلقی کرد ؛ گرایش جدیدی در روشنفکری بوجود آمد که علاوه بر تلاش برای غربی کردن کشور ، بر ظرفیتهای فرهنگی و تاریخی ایران باستان نیز تکیه و تاکید داشت . آنها سعی داشتند تا با الگو گیری از اروپا ضمن نهادینه کردن نهادهای مدرن ، به ایجاد ملت ( nation ( با مولفه های مدرن همت گمارند که در نتیجه آن ، تفکرات ناسیونالیستی و پان ایرانیستی در این دوره به اوج رسید . از مهمترین چهرهای این دوره محمد علی فروغی ، صادق هدایت و ابراهیم پور داوود می باشند.

پس از زوال رضا خان یک عامل خارجی زمینه ساز ظهور نگرش جدیدی در جریان روشنفکری ایران شد. که آن ، پیروزی انقلاب اکتبر روسیه و موفقیت شوروی در جنگ دوم جهانی بود که نقش پررنگی بر پیشانی افکار چپ ، که قبلا نیز در ایران پا گرفته بودند ، گذاشت و موجب باز شدن دست روشنفکران سوسیالیست شد و اینان از این زمان تا پیروزی انقلاب اسلامی نقش مهمی در جامعه فکری ایران بر دوش داشتند .

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و حضور موثر و مثبت اسلامگرایان نیز ، جریان جدید دیگری با نام روشنفکری دینی در جامعه فکری کشور چهره نمود ( اگرچه از همان عصر قاجار افرادی چون سید جمال اسد آبادی و آیت الله نایینی و حتی آیت الله آخوند خراسانی را نیز می توان به نوعی روشنفکر دینی تلقی کرد اما ظهور جدی آنها در ایران پس از کودتای ۲۸ مرداد بود. ) از چهره های کلیدی این جریان می توان از مهندس مهدی بازرگان و اوج دهنده آن یعنی دکتر علی شریعتی نام برد . ( علی شریعتی در طرح و ارائه اسلامِ انقلابی و اسلام مطابق با نیازهای زمان و شور جوانان تحصیلکرده آن دوران ، نقش اساسی داشت از این روست که وی را ? معلم انقلاب ? برشمرده اند ) . اصولا روشنفکری دینی در پی آنست که پالایشگاهی متناسب با جامعه مدرن بنا کند و بکوشد با در دست گرفتن شاقول مدرنیته به کژی و راستی اندیشه های دینی پی ببرد و به اصلاح آن بپردازد البته تا حدودی به انتقاد از مدرنیته نیزمبادرت کند.

دو جریانی که پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به قدرت رسیدن ، یعنی جریانات سوسیالیستی - مارکسیستی و اسلامی ، این ویژگی مهم و مشترک را داشتند که برخلاف روشنفکران مشروطه ، یکسره زبان به تملق تمدن بورژوازی غرب نمی گشودند بلکه به نقد و گاه نیز نفی آن می پرداختند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی که آن را به نوعی پیروزی جریان روشنفکری دینی باید تلقی نمود ، به تدریج و با فاصله گرفتن از اوایل انقلاب جریان های چپ و غربگرای لیبرال و ملی گرا به نفع روشنفکری دینی به محاق رفتند. البته تا پایان جنگ وضعیت مبهمی بر تفکرات روشنفکران دینی حاکم بود . با خاتمه جنگ نحله جدیدی از روشنفکری دینی در ایران ظهور کرد که نگرشی بسیار نقادانه و ژرف کاوانه به متون دینی داشت . از روشنفکران این دوره عبدالکریم سروش است که شاخص ترین آنها نیز می باشد . وی در سال ۱۳۶۷ به نگارش سلسله مقالاتی در ماهنامه کیهان فرهنگی با عنوان " قبض و بسط تئوریک شریعت " دست یازید که آغازگر فصل تازه ای از تاریخ روشنفکری در ایران بود . فصلی که به شدت متاثر از هرمنوتیک ، یا دانش تاویل و فهم متن اروپا ، می باشد .

در کنار این جریان که معتقد به دین حداقلی و خواهان سکولاریزاسیون حداقلی در کشور بودند جریان دیگری نیز متاثر از تفکرات فلسفی اروپایی به وجود آمد که در چکاد آنها احمد فردید جای داشت ( وی متاثر از افکار هایدگر فیلسوف برجسته آلمانی بود ). این گروه فکری گرچه کارشان را پیش از انقلاب آغازیده بودند اما رونق بازارشان پس از جنگ بود. آنها رویکرد به شدت منفی علیه غرب و جریانات دیگر روشنفکری اتخاذ کردند و آنها را غربزده برشمردند و طعن و لعن نمودند ( تلقی ای که فردید از غرب دارد خاص خود اوست ) گرچه این جریان خود را منتقد جدی غرب و غربزدگی می داند اما با توجه به اینکه خودشان نیز افکاری ترجمه ای و متاثر از یک فیلسوف اروپایی داشته و دارند ، باید آنها را نیز " اروپازده " تلقی کرد که هیچ فکر اصیلی از خود ارائه ندادند و ابداعی ننمودند و تنها هنرشان بومی سازی اندیشه های هایدگر می باشد.

به هر روی تا زمان ما ، یعنی ابتدای دهه نود ، این دو جریان مقتدر روشنفکری در کشور وجود دارد ( اگر چه جریانات دیگری هم هستند ولی به اقتدار این دو نیستند و لذا نامی از آنها نمی بریم در این مختصر ) به هر روی جریان اول که همان جریان روشنفکری دینی است حقیقتا با عبدالکریم سروش به پایان کار خود رسیده و جا دارد وی را خاتم روشنفکران دینی در ایران تلقی کرد زیرا وی تمام حرفی که جریان روشنفکری دینی در خصوص دین می خواست و می توانست بزند ، زده است برای مثال وی پیامبررا یک بشر معمولی و قرآن را کلام ایشان دانسته است و از این بیشتر و البته گستاخانه تر در این وادی نمی توان سخنی راند . و البته از لحاظ وسعت دانش نیز بعید است که دیگر روشنفکر دینی ای به توانمندی علمی سروش ظهور نماید .

دسته دوم نیز فردیدیان اند که اگر چه توانستند آثار نسبتا زیادی تولید کنند ( و این ، در این قحطی تئوری و تفکرِ جامعه ما به غایت مغتنم است ) اما هرگز نتوانستند هایدگر را زیر پا گذارند و حرفی خاص خود بزنند و کار آنها بیشتر نقد کردن است و راه جدیدی ارائه ندادن ؛ به نظر می رسد که زمان زوال اینان نیز فرا رسیده باشد.

به هر تقدیر از آنچه گفتیم به این نتیجه می رسیم که متاسفانه روشنفکران جامعه ما تاکنون تحت تأثیر حال و هوای اروپا بوده‌اند و نتوانسته‌اند هیچ گاه خود را از یوغ اروپا بدرآورند و به استقلال فرهنگی و فکری برسند. در واقع نقش اصلی آنان ترجمه فرهنگی و بومی سازی مفاهیمی بوده که از لیبرالیسم یا سوسیالیسم و یا از پوپر و هایدگر برگرفته بودند . در چنین فضایی همه با هوای اروپا نفس می‌کشند و متاسفانه روشنفکر ایرانی و به تبع او جامعه ایرانی چیزی جز کالاهای فکری و فرهنگی وارد شده از اروپا را مصرف نمی‌کند و این خود هم از علل و هم از معلولهای عقب افتادگی کشور ماست .

 

البته اگر بخواهیم جانب انصاف را فرو نگذاریم باید بگوییم روشنفکران ما در حدود ۲۰۰ ساله اخیر که با غرب آشنا شدند جز پذیرش مفاهیم بنیادین آن و انتقال و بومی سازی آن مفاهیم برای پیشرفت امور جاری و روزمره کشور چاره ای نداشته اند و در این باره تا حدود زیادی پیشرفت های حاصله در کشور و دو انقلاب بزرگ ، یعنی مشروطه و اسلامی ، و البته نهضت ملی شدن نفت ، مرهون همین تلاش های روشنفکران است . در واقع اگر بخواهیم با تشبیهی نظر خود را بیشتر توضیح دهیم باید بگوییم جامعه ایران در عصر قاجار و پهلوی به خودرویی از کار افتاده می مانست که برای راه انداختن آن چاره ای نبود جز اینکه آن را با خودروی دیگری ، یعنی غرب ، بکشیم یا به اصطلاح بوکسل کنیم و روشنفکران در این میان نقش رابط این بوکسل را ایفا نمودند و البته کم و بیش وظیفه خود را نیز درست انجام دادند اما وضعیت فعلی جامعه ایران شبیه این می ماند که آن خودرو از کار افتاده دیگر به کار افتاده و روشن شده است و دیگر نیازی به بوکسل شدن ندارد و خود به تنهایی می تواند حرکت کند ولی می بایست موتورش تقویت شود تا محکم و سریع و کم اشتباه حرکت کند ( البته این تنها یک تشبیه است ) . به هر روی باور ما این است که روشنفکری به آن سیاق قبلی دیگر مضر و یا حداقل بی فایده است و در واقع کارکرد خود را از دست داده است و به ایستگاه پایانی رسیده است ؛ از این رو وقت آن فرا رسیده که تعالی اندیشی جای آن را بگیرد ( به جای اصطلاح روشنفکری ، اصطلاح " تعالی اندیشی" را به کار می بریم زیرا روشنفکری رنگ و بوی غربی و غربزدگی می دهد در حالیکه تعالی اندیشی چنین رنگ و بویی ندارد. ) تعالی اندیشان باید با اتکا بر " عقلانیت آزاد قرآنی " به جای "عقلانیت آزاد خودبنیاد " و نقد همزمان و مداوم سنت و مدرنیته ، به جای صرفا نقد یکی از آنها ، و نیز توجه بیشتر به بارزه های فرهنگ ملی و تفسیر از هستی ایرانی (مهمترین بارزه فرهنگ ایرانی خداپرستی است که در برابر غرب است که ماده پرست است. ) و نیز توجه به نمازیت ( نمازیت اصطلاح جدیدی است که به معنا و مفهوم " معنویتِ اسلامی ِشریعت محور " است و گویاتر و شفاف تر از واژه معنویت است ).

به هر روی بر تعالی اندیشان است که با اعتماد به نفس کامل و توکل بر خدا جهت گشودن راه سومی میان سنت و مدرنیته و تعالی امور ایران و انقلاب و اگر میسر شود جهان اسلام ، گام بردارند.

 




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مهزیار مهرآذین
تاریخ : جمعه 31 فروردين 1397
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: